عدل يكى از مفاهيم بنيادى است كه قرآن در مقاطع و بخشهاى مختلف و با استفاده از مثلها، تمثيلها و داستانها آن را بيان و توضيح داده و به رعايت و پاىبندى آن اصرار دارد.
از منظر قرآن در عالم تكوين، آفرينش هستى بر عدل استوار بوده و ظلم و بىعدالتى در آن جايى ندارد و در عالم تشريع نيز عدل مهمترين هدف بعثت انبيا تلقى گرديده است. براى بررسى موضوع عدل مىبايست جلوههاى گوناگون آن را در مسائل حقوق و قضا، سياست و جامعه، اقتصاد و معاش و... مورد توجه قرار داد و همچنين تعمق و تحليل درباره داستانهاى قرآنى به عنوان نمونههايى از سركشى و انحراف انسان از عدل الهى و بالأخره بررسى مفهوم «ميزان» به عنوان نماد معيار سنجش خوبىها و بدىهاى انسان، به منظور دستيابىِتصويرِدرست از مفهوم عدل در قرآن، لازم و ضرورى است.
واژههاى كليدى: عدل، برابرى، احسان، قرآن.
عدل يكى از مفاهيم بنيادى است كه قرآن در مقاطع و بخشهاى مختلف و با استفاده از روشهاى گوناگون بيانى آن را بيان و توضيح داده و به رعايت و پابندى به آن تأكيد كرده است. از نظر قرآن، آفرينش بر عدل استوار بوده و ظلم و بىعدالتى در آن جاى ندارد؛ از اين رو رفتار مخالف عدل و عدالت درست به معناى پايمال كردن و ناديده گرفتن قانونهاى هستى است كه آفريدگار هستى تعيين فرموده است. مفسران و دانشمندان مسلمان بخشهاى گوناگون علوم قرآن را براى توضيح و بيان عدل الهى بنا شده بر عروة الوثقى فطرت - اين پيمان جاودانه ميان آفريدگار و بندگان - اختصاص دادهاند. تقاضاى فطرت انسانى اعتراف به يگانگى خدا، و پاىبندى به اين تقاضا و رعايت آن همان عادل بودن فرد است. از اينجاست كه قرآن و پيامبران همه فقط به ياد آورندگان (مذكّر) هستند و انسان را به ياد داشتن پيمان مقدس فطرت و رعايت مقتضاى آن فرا مىخوانند.
براى بررسى موضوع عدل و برابرى و روشن ساختن ديدگاه اسلام درباره آن، تحليل و بررسى علمى مسائلى مانند تعدد زوجات (چند زنى)، نقش و جايگاه زن، جايگاه غير مسلمانان در جامعه اسلامى و آزادى عقيده، توجه موافقت اسلام در اين مسائل، اساسى است. و نيز بازنگرى در تفسير تاريخى متن قرآنى يا (Re-Contextualijation) يكى از نيازهاى اساسى و بنيادى و مهم آن است. همچنين تعمق و تحليل درباره داستانهاى قرآنى به عنوان نمونههايى از سركشى و انحراف انسان از عدل الهى، و بالأخره بررسى مفهوم «ميزان» (ترازو) به عنوان نماد معيار سنجش خوبىها و بدىهاى انسان، به منظور دستيابى تصوير درست از مفهوم عدل در قرآن لازم و ضرورى است.
در چارچوب حقوقى و قضايى، مسائل عدل هميشه در بحث برابرى در مقابل قانون مطرح مىشود؛ يعنى قانون را بايد با همه مقررات و مضامينش رعايت كنند و بدون در نظر داشت موقعيت اجتماعى، سياسى و اقتصادى آنان به طور مساوى برخورد كنند. اما مفهوم «عدل» دايره وسيعتر و الگوهاى بلندترى از مساوات را شامل مىشود و به معناى قضايى آن محدود نمىگردد و نبايد بگردد، زيرا برابرى و مساوات مفهومى نسبى بوده و در ارتباط با هنجارهاى فرهنگى، اجتماعى و احياناً سياسى و اقتصادى و دينى تعريف و تعيين مىشود. در گذشته عدل و برابرى را يكى مىدانستند، از اين رو عدل را نيز مانند برابرى در ارتباط با هنجارهاى ذكر شده در بالا تعريف مىكردند؛ اما با پديد آمدن آگاهىهاى جديد از حقوق انسان، نسبيت گرايى فرهنگى با چالش مواجه شده و عدالت مطلقه مبنى بر مساوات ميان افراد و ملتها، بدون در نظر داشت اختلافات و ويژگىهاى ايشان، دوباره مورد توجه متفكران واقع شده است.
در اين نوشتار مفهوم قرآنى - نه اسلامى و فقهى - عدل بررسى شده است، هر چند اين بررسى كار آسانى نبوده و در حوصله اين مقاله نيست، اما بررسى مفهوم اسلامى و فقهى آن از اين هم مشكلتر و مستلزم در نظر گرفتن همه علوم اساسى اسلامى مانند اصول فقه، الهيات، فلسفه و عرفان و آگاه بودن به آنهاست.
از ديدگاه قرآن، اسلام دين جديدى نيست كه بر محمدصلى الله عليه وآله نازل شده باشد تا آن را در ميان اعراب تبليغ كند، بلكه پيام جاودانهاى است كه همه پيامبران از آغاز تاريخ بشر و در طول آن، براى رساندن آن به مردم گماشته شدهاند.1 بنابراين همه پيامبران مطابق تعريف قرآنى از اسلام، مسلمان بودهاند.2
در قرآن از اسلام به عروة الوثقى تعبير شده است3 كه اشاره دارد به پيمان جاودانه فطرى ميان خدا و انسان كه قبل از آفرينش جسمى و تولد انسان بسته شده است.4 همين پيمان و تعهد فطرى انسان با خداست كه منشأ يك خودآگاهى در انسان درباره وجود خداوند و يگانگى و حاكميت مطلق اوست و اين خودآگاهى همان فطرت يا قانون الهى سرشتى در روان فرد است كه مقتضاى آن پايدارى و استقامت بر توحيد و عدل مىباشد، و بالأخره همين فطرت است كه معيار محاسبه و سنجش اعمال كرده و ناكردههاى فرد در آخرت خواهد بود.5
بنابراين شناسايى و رعايت مقتضيات فطرت در زندگى همان استوار بودن بر دين مورد پذيرش خدا و باعث نجات اين جهانى و آن جهانى بوده و ناديده گرفتن و دست كم گرفتن آن موجب عذاب و عقابى است كه مسؤول آن خود فرد است. داستان آدم و حوا در قرآن نشان مىدهد كه علت بيرون شدن آنان از بهشت به رغم بلندى منزلتشان همان مسؤوليت نشناسى آنها (فراموشى پيمان با خداوند براى نخوردن ميوه ممنوع) بوده6 كه خود آنان به آن اعتراف و از آن به نام «ستم بر خويشتن» ياد كردند و از خداوند خواستار بخشايش شدند.7 بنابراين اين هبوط، نه از روى خودكامگى و خودسرى بلكه بر اساس نتيجه عملكرد آنها و پاس نداشتن پيمان عادلانه ميان طرفين بوده است. تجربه فراموشكارى آدم نياز انسان به ياد دهنده (مذكّر) را نشان مىدهد و كلماتى را كه آدم از خدا گرفت و همچنين قرآن (ذكر) و پيامبران همه (مذكر) به ياد دهندگانند و بس8 كه خداوند براى بازداشتن بندگان از ظلم بر خود گماشته و فرستاده است.
قرآن هميشه ظلم بر نفس (خويشتن) را با عدل الهى يك جا مىآورد و نسبت هر گونه ظلمى به پروردگار را شديداً نفى مىكند.9
پيروى از پيامبران و پذيرش دعوتشان در حقيقت رعايت و پاس داشتن همان فطرت و پايدارى بر دين خداست كه با رعايت آن فردْ مؤمن به شمار مىآيد، چه پيرو يهوديت باشد يا ستارهپرستى يا مسيحيت يا اسلام، زيرا اختلاف اديان فقط در مقررات و قوانين آنهاست كه موقتى و قابل تغيير مىباشد. اما در بُعد عقيدتى كه همان توحيد و معاد و پارسايى... است اختلافى در ميان آنها نيست.10
1. كسانى كه وجود پروردگار را منكرند و معتقدند پس از مرگ زندگى ديگرى وجود ندارد (كافران)؛
2. افرادى كه به وجود خدا و يگانگى او باور و اقرار دارند و مقررات و قوانين شرع را نيز رعايت مىكنند (مؤمنان)؛
3. دستهاى كه وجود خدا را مىپذيرند، ولى چيزهاى ديگرى را شريك او مىدانند (مشركان)؛
4. كسانى كه به وجود خدا و يگانگى وى باور دارند، ولى قوانين و مقررات شرع را رعايت نمىكنند (فاسقان).
حال اين پرسش مطرح مىشود كه آيا براى كافران و مشركان امكان برخوردارى از عدل و عدالت در جامعه اسلامى هست؟
پاسخ قرآن به اين سؤال مثبت است، چون عدل الهىِ نهاده شده در پيمان جاودانه الهى ميان خدا و بنده، يعنى همان فطرت، هيچ گونه ظلمى را در هيچ بخشى از هستى نمىپذيرد.
برخى از مسائل در بررسىهاى امروزى، با مفهوم عدل در تضاد به نظر مىآيند، مانند تعدد زوجات (چند زنى)، نقش و جايگاه زن، جايگاه غير مسلمانان و آزادى عقيده. اين مسائل هميشه و مرتب در هر بحثى در مورد قرآن و اسلام پيش كشيده مىشود. اگر چه فقيهان و دانشمندان مسلمان پاسخهاى توجيه گرانه بسيارى به اين مسائل دادهاند، ولى بررسى تاريخى و بازنگرى در تفسير تاريخى متن قرآنى، راه را به سوى تحليل و تفهيم درست و رساتر اين مسائل باز مىكند.
تعدد زوجات، از نظر تاريخى، عملى معمول در جوامع بشرى قبل از اسلام بوده و تلقى آن به عنوان بخشى از وحى الهى و يك آورده قرآنى، اشتباه و خطاى علمى بزرگى است. البته درست است كه قرآن اين موضوع را مورد بررسى قرار داده و مقرراتى براى آن وضع كرده است، اما وقتى گفتمان اسلامى را در مقايسه با و بر اساس قواعد گفتمان قبل از اسلام (جاهلى) بسنجيم يا به عبارت ديگر، در تفسير متن قرآنى بازنگرى كنيم در مىيابيم كه قرآن فقط پديده موجودى را قانونمند كرده است نه اين كه هنجار جديد اجتماعى را تجويز كرده باشد.
آيه قرآنى كه ادعا مىشود تعدد زوجات را پيشبينى و تجويز كرده، اساساً موضوع يتيمانى را كه پس از شهادت پدرانشان در جنگ احد (سال سوم هجرى)، به سرپرستى و نگهدارى نياز داشتند مورد بررسى قرار داده است. از قرينههاى تاريخى و گفتارى آيه بر مىآيد كه اين جواز فقط در باره نكاح مادران آن يتيمان يا دختران يتيم در صورت خوف از عدم رسيدگى درست به آنها در صورت عدم ازدواج، بوده است. با در نظر داشتن اين قرينههاى تاريخى و گفتارى، در مىيابيم كه عدل نه تنها در اين جا در كانون توجه قرآن قرار دارد، بلكه آيات بعدى آن نيز بر اين نكته تأكيد زيادى مىكنند،11 كه ترغيبى شديد به خوددارى از ازدواج با بيش از يك زن را مىرساند. مشكل بنيادى در اين مسائل اين است كه سنتهاى اجتماعى جاهلى حاكميت خويش را بر جوامع اسلامى و اصول فقه اسلامى همچنان حفظ كرده است. نام اين سوره «نساء» نام اشتباه آورى است، چون در آن به جاى محتوا عنوان در نظر گرفته شده است؛ در حالى كه اگر محتوا در نظر گرفته مىشد نام مناسب براى آن «عدل» بود، و اگر به آنچه گفتم تصوير قرآنى از ازدواج را نيز اضافه كنيم، سوء تفاهم به كلى رفع مىشود. قرآن از پيوند ازدواج به عنوان يكى از نشانههاى خداوندى ياد مىكند.12
جايگاه زن از ديدگاه قرآن به طور عمومى، از نگاه تاريخى و نسبى آن، رو به رشد بوده است. با بازنگرى در تفسير گفتههاى قرآنى مربوط به جايگاه زن و در نظر گرفتن قرينههاى تاريخى و گفتارى در مىيابيم كه هدف اساسى قرآن پياده كردن عدل و عدالت در خصوص جايگاه زن و نقش او در جامعه است. هنگامى كه از گفت و گو درباره نقش و جايگاه زن گذشته و به مسائل بحث برانگيزتر و داغتر حقوق انسانى مىرسيم، مىبينيم كه برابرى در پرتو مفهوم قرآنى عدالت الهى يكى از تعاليم عمده و بنيادى اسلام است. اين مطلب به روشنى تمام در سوره نساء آمده است كه خداوند همه انسانها را از يك نفس آفريده و سپس جفت آن را نيز از خود او خلق كرد.13 بعد از آن، براى شناخت و معرفت از يكديگر آنها را قبيله قبيله و قوم قوم ساخت.14 البته اين برابرى پديدهاى اختيارى هم نيست، بلكه هديه الهى نهادينه شدهاى در چارچوب كرامت و شرافت براى انسان است [...].15
برداشتهاى نادرست از بسيارى از مفاهيم قرآنى در نتيجه عدم رعايت سياق و قرينه در تفسير اين آيات و همچنين در اثر ترتيبهاى بعدى آيات و سورههاى قرآنى به وجود آمده است. در قرآن آمده كه مشركان در هر جايى كه پيدا شوند بايد كشته شوند،16 اما با عنايت به قراين گفتارى تاريخى و دستورى اين فرمان، در مىيابيم كه مقصود از اين گزاره فقط تخويف و تهديد است؛ بلكه سياق و قرينه و هم كاركرد پيامبر شاهد آن است كه جنگ فقط وسيله رفع موانع و قيودات از سر راه دعوت و اعاده و حفظ عدالت بوده است. رفتار پيامبر در فتح مكه كه بعد از ده سال از بيرون راندن اجبارى مسلمانان از آن صورت گرفت، دليل خوب و مستندى بر ضد فهم لفظى و عارى از قرينههاى تاريخى و بلاغى اين متن قرآنى است. پيامبر به سادگى مردم مكه را عفو كرد و از خداوند برايشان عفو طلبيد.
در صدر اسلام حتى يك مورد قتل دستجمعى به دست ارتش مسلمانان هم صورت نگرفته است و اين نشان مىدهد كه مسلمانان نخستين اين آيات را حاوى يك فرمان لازم الاجرا و يك فريضه دينى نمىدانستند. روى همرفته مسلمانان نه تنها مأمور به عدالت در مقابل غير نظاميان بودند، بلكه طبق فرمان الهى موظف به حفظ رابطه و رفتار نيكو با نظاميان نيز بودند.17
به همين ترتيب، بازنگرى در تفسير متون مربوط به جايگاه غير مسلمانان نيز ضرورى و حل كننده مشكلات موجود و رفع كننده سوء تفاهمها در مورد ديدگاه اسلام به اين مسأله است؛ براى نمونه، وضع جزيه در اسلام براى غير مسلمانان يك ابداع و آورده قرآنى نيست، بلكه اين روش معمول سياسى و اقتصادى در همه امپراتورىهاى قبل از اسلام دنيا مانند امپراتورى فارس و روم بوده است و آنها از جزيه برداشتى غير از برداشت و تفسير فقهاى مسلمان داشتهاند، يعنى جزيه را علامتى براى تحقير و تسليم كامل جزيهدهندگان مىدانستند؛ در حالى كه خوشبختانه هيچ يك از فقهاى مسلمان چنين برداشتى از آن ندارند، بلكه آن را يك ماليات اضافى در عوض خدمات اجتماعى و معافيت از خدمت سربازى مىدانند، از اين رو زنان، كودكان، مريضان، معيوبان و كشيشان را از پرداخت آن معاف دانستهاند و حتى پا را از اين فراتر گذاشته، فقرا و نيازمندان غير مسلمان را در زكات كه تنها مسلمانان پرداخت مىكنند سهيم مىدانند.
با بررسى چنين نقاطى و تعمق در آنها، به عنايت و اهتمام شديد قرآن به تعميم و ريشهدار ساختن عدالت اجتماعى مىتوان پى برد.
آيات نازل شده در مكه بر عدل و عدالت با يتيمان، تهىدستان و نيازمندان تأكيد دارد؛ از اين رو اين آيات بايد در پرتو سياق وضع اجتماعى - اقتصادى مكه در قرن هفتم ميلادى كه عهد بحران عدالت اقتصادى بوده و اهتمام به عدالت اجتماعى يكى از نيازهاى اوليه آن بود، تفسير و تحليل شود. اگر چه قرآن در اين آيات واژه «عدل» را به كار نمىبرد، ولى با ذكر حوادث و سرگذشتها به طور ضمنى به ضرورت اهتمام به عدالت اجتماعى اشاره مىكند.
يكى از اين آيات، پيامبر را مخاطب قرار داده و روزهاى كودكىاش را يادآورى مىكند كه پدرش را قبل از تولد و مادرش را در شش سالگى از دست داده بود.
تجارب دردآور دوران كودكى وى با وجود سرپرستى جدش، نمونهاى از جامعه عارى از عدالت اجتماعى - اقتصادى آن روز مكه است. به همين دليل است كه قرآن به پيامبر روزگار كودكى و يتيمىاش را يادآورى مىكند.18
قرآن مردم آن روز مكه را به قومى از پيشينيان كه مستمندان را عمداً از ورود به بستانهاى خود و استفاده از ميوههاشان مانع مىشدند تشبيه كرده است19 كه اين خود تصويرى از نابرابرى اجتماعى را نشان مىدهد و اين را بارها با گويشها و شكلهاى مختلف تكرار كرده20 و حتى در جايى از بد رفتارى با نيازمندان و يتيمان به عنوان كفر و بىدينى ياد نموده است.21
قرآن شخص خودپرست و مغرور، چه ثروتمند يا فقير را نكوهش كرده و طبيعت چنين شخصى را اين گونه تصوير مىكند: اگر او ثروتمند باشد پس با تكبر و فخر مىگويد: «خداوند مرا مورد كرم و فضل خويش قرار داده است»، ولى چون فقر به سراغش آيد مىگويد: «خداوند مرا توهين و تحقير كرده است»22؛ يعنى در هر دو صورت طورى عمل مىكند كه گويى وى تنها انسان موجود در روى زمين است و هيچ اعتنايى به ديگران و نيازهاشان حتى در حالت ثروتمندى نيز ندارد. قرآن به صراحت بيان مىكند كه ثروتمندى امتيازى نيست كه از طرف خداوند به نخبگانى از جامعه هديه شده باشد و فقر نيز علامت تحقير مستمندان از طرف خدا نيست. بلكه ثروتمندى و فقر هر دو وسايل آزمايش انسان هستند كه سخاوت و استفاده درست و عادلانه از آنها، پيروزى در اين امتحان و خودخواهى و سودپرستى و خدانشناسى در آن، ناكامى در اين آزمون است. گناه واقعى سودپرستان و بخيلان اين است كه نه خود به يتيمان و تهىدستان كمك مىكنند و نه ديگران را به اين كار تشويق مىكنند. آنان در حقيقت مىخواهند همه ثروتها و دارايىهاى جهان را ببلعند و به زر اندوزى شيفتگىِ بىاندازهاى دارند.23
قرآن در داستانهاى زيادى نمونههايى از افراد ثروتمند مستكبر و بىانصاف را به تصوير مىكشد. در يكى از اين سورهها، انسانِ ثروتمند، مستكبر و از خود راضى تصوير شده و او درين خيال است كه وى سزاوار همه آنچه خداوند به وى ارزانى داشته، بوده است و حتى تمناى نعمتها و امتيازات ديگرى را در آخرت نيز دارد. وى به جاى اين كه شكر خدا كند و حق ديگران در دارايىاش را بدهد، به همراهان خويش با ناز و تبختر مىگويد: «من از تو بيشتر مال و عزت دارم».24 قرآن از چنين شخصى با نام ظالم به نفس (خويشتن) ياد كرده است، يعنى روش وى درست در مقابل مقتضاى فطرت عادل و عدل گراى او بوده و به دور از تقاضاى پيمان فطرى وى با خداست.25 در مقابل آن، تصويرى از آدمى عادل و رعايت كننده تمايلات و خواستههاى فطرت را ارائه مىدهد كه همه نعمتها را از آن خدا دانسته و خودش را ملزم به رعايت عدل و شكر خداوند مىداند و در مقابل رفيق گستاخش پاسخ مىدهد: «آيا بر خداوندى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفريد و به مردى رسانيد كافر شدى؟ امّا من كسى را شريك پروردگارم نمىسازم».26
خداوند جزاى استكبار و ظلم بر نفس (خويشتن) را كه مساوى با كفر است، اين طور تعيين فرموده كه: «ميوههايش گرفته و از دستش خارج شد و او از آنچه (در پرورش) آنها خرج كرده بود اظهار تأسف مىكرد و مىگفت: اى كاش كسى را شريك پروردگارم نمىساختم».27
اين ماجرا در چندين داستان قرآنى تكرار شده و بر اين نكته تأكيد دارد كه عذاب الهى بر هر قوم به مقتضاى عدل بوده و در حقيقت نتيجه عملكرد خود آنهاست.
اين تنها قرآن نيست كه بدرفتارى و بىخبرى از مستمندان، ناداران، نيازمندان، بيچارگان و معيوبان را نكوهش مىكند، بلكه جهتگيرى همه اديان و كتابهاى آسمانى در اين خصوص يكى است؛ البته قرآن اين موضوع را با دقت و شمول بيشترى بيان مىدارد. قرآن پرداخت حق مستمندان و ناداران از دارايى ثروتمندان را فريضهاى دينى قرار داده و بدين ترتيب - شايد - اولين سيستم رفاه اجتماعى را در تاريخ جوامع بشرى بنيان مىگذارد. در اين سيستم هيچ گونه تبعيض مذهبى و اعتقادى وجود ندارد و حتى در آن به طور كنايه هم براى گروهى امتياز ويژهاى نيست. قرآن زراندوزى و نشناختن حق ديگران در دارايى را به شدت نكوهش مىكند.28 و هدف از وضع زكات و صدقات را توزيع عادلانه ثروت و جلوگيرى از جمع شدن ثروت در دست و جيب شمارى از ثروتمندان مىداند.29
امّا آيا وضع زكات به تنهايى مىتواند عدالت اقتصادى را به وجود بياورد؟ بلى، به ويژه اگر قراين و شرايط اجتماعى روزگارى كه در آن زكات فرض گرديد و همچنين راهكارهاى ديگر قرآنى (صدقات) را در نظر بگيريم در مىيابيم كه زكات و نظام زكات يك سيستم اقتصادى و رفاه اجتماعى مؤثرى است. علاوه بر نظام زكات، نكوهش قرآن از ربا و رباخوارى و مخالفت شديد با آن، يكى ديگر از پايههاى اساسى سيستم عدالت اجتماعى - اقتصادى اسلام است. قرآن اين دو مسأله (زكات و رباخوارى) را به شكل ويژهاى با هم ارتباط داده و تصوير صدقه دهندگان را كه با دقت و به خوبى از ثروت خويش در كمك به نيازمندان - بدون در معرض خجالت زدگى قرار دادن آنها - استفاده مىكنند با تصوير رباخواران مقايسه مىكند و از دسته اخير به جانوران خونخوار تعبير مىنمايد.30
در سه دهه اخير بانكهاى اسلامى زيادى با هدف ايجاد سيستم اقتصادى بدون ربا در سراسر جهان تأسيس شده است؛ اما معامله در اين بانكها نيز طبق بررسىهاى انجام شده همانند بانكهاى ديگر بر اساس رباست، زيرا به عقيده بررسى كننده،31 فقها اوضاع و شرايطى را كه در آن ربا منع شده و همچنين هدف از وضع آن را در نظر نداشته و فقط بر حرام دانستن بُعد اخلاقى و قانونى آن بدون در نظر داشتن علت عقلانى اين ممنوعيت كه همانا تعميم عدالت اجتماعى - اقتصادى است، تأكيد داشتهاند.
حالا سؤال اساسى اين است كه آيا بهره (فايده) بانكى بر قرضهها و حسابهاى بانكى ربا به شمار مىآيد يا نه؟ نو انديشان مسلمان آن را از مفهوم ربا كه در قرآن ذكر شده است خارج مىدانند، اما كهنهگرايان و گذشتهپرستان آن را عين ربا مىدانند. به همين دليل اين مسأله پس از آن كه از چارچوب بررسى بر اساس عدل خارج شده و صرفاً بر مبناى قانون و اخلاق تحليل و تجزيه گرديد، نه تنها هدف اصلى از منع آن به دست نيامد، بلكه يك نمونه از اقدامهاى اشتباهآميز تحت نام اسلامى سازى هم تلقى شد.
قرآن واژه «عدل» را بارها با تمام ريشهها (اسم، فعل، جمع، مفرد، صفت و ...) و مترادفات آن به كار برده است. در كاربرد (مفرد) آن (اسم) و (صفت) به يك معنا نمىآيند؛ يعنى (اسم) آن (عدل) هميشه برابرى و پايدارى بر حق و عدالت را مىرساند، ولى اگر اين واژه (صفت) باشد به معناى راست و مستقيم و متوازن بودن است؛ پس اين واژه هم به شىء و هم به وضعيت آن اطلاق شده است. سنگ بنياد مفهوم قرآنى عدل را در آياتى مىتوانيم بيابيم كه در آن به عدل و عدالت به عنوان امرى مقدس و الهى امر شده است.
مثال قابل تحليل و تجزيه در اين مورد، آيه 90 سوره نحل است كه در آن عدل با احسان كه نهايت نيكويى به خود و ديگران مىباشد پيوند زده شده است. آنچه در اين آيه و در راستاى بحث، قابل تأمل و ذكر است مخاطب صريح نداشتن اين آيه است؛ يعنى در آن، بر خلاف آيات ديگر قرآنى فردى از مؤمنان يا انسانها مورد خطاب قرار نگرفته و اين از نظر نحوى و دستورى نشان دهنده جامعيت و فراگيرى و وسعت افق خطاب اين آيه است. و همچنين در اين آيه، امر به عدل و احسان با امر به ترك فحشا (كارهاى شرم آور و بد)، منكر (همه كارهاى نكوهيده) و بغى (تجاوز از حدود معقول در تعامل با ديگران) پيگيرى شده است. مثالهاى مفصل ديگرى براى تبيين فحشا و منكر و بغى در سوره اسراء (آيات 26 - 30) داده شده كه در آن مفهوم قرآنى عدل، بىعدالتى، ظلم با خويشتن (شرك) و عدل با خويشتن (صرفهجويى در مصارف شخصى و عدم اسراف در آن) خلاصه شده است. ارتباط عميق ميان عدل و احسان در آيه 90 سوره نحل، اهميت و معناى خويش را از تعريفى اخذ مىكند كه پيامبر به احسان مىدهد. تعريف پيامبر از احسان اين است كه «خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مىبينى، چون اگر تو او را نمىبينى او تو را مىبيند». اين تعريف، احسان را در مقام والايى از عبادات قرار مىدهد، و چون عدل و احسان در قرآن ارتباط و پيوستگى عميقى دارند، از اين رو عدل را نيز مىتوانيم تا مقام احسان - چنان كه در تعريف پيامبر از احسان آمده است - بالا ببريم.
در جاهاى ديگر قرآن، عدل و عدالت با ترك و اجتناب از همه بدكارىها پيوند داده شده32 و در آن جاها واژه (قسط) كه مترادف و هم معناى عدل است به كار برده شده است. قرآن پرهيز از توجيه بدكارىها را هم با عدل مساوى مىداند.
همه اينها بر اين نكته دلالت دارند كه عدل مفهومى الهى و مقدس بوده و در رأس قوانين هستى قرار دارد، زيرا پروردگار آن قائم بالقسط (استوار دارنده عدل) است33 و مسير انسان هم بر اساس عدل و مطابق عملكرد وى در رعايت مقتضاى فطرت عدلگرايش تعيين مىگردد.
قرآن تنها به امر به عدل و ذكر نمونهها و مترادفات بسنده نكرده، بلكه نمادهاى رساننده اهميت و ضرورت عدل را نيز بيان داشته است. ترازو (ميزان) در قرآن يكى از نمادهاى عدل به شمار مىرود34 كه معيار مقدس عدالت الهى را به نمايش مىگذارد. قرآن همچنين بيان مىدارد كه عدل تنها در زندگى بشر مطلوب نبوده، بلكه خلقت زمين و آسمان و مخلوقات ديگر نيز بر اساس عدل و برابرى و توازن بوده است و ارسال رزق و روزى از خزانههاى بىپايان خداوندى نيز به صورت معين و عادلانه است؛35 حتى قرآن از كتابهاى آسمانى نيز به عنوان ميزان ياد مىكند.36 پس عدل معيار و ملاك و ترازو است كه هر چيزى از مخلوقات را برابر و متوازن نگه مىدارد و فقط انسان يگانه مخلوقى است كه اختيار دارد و مىتواند راه ظلم و بىعدالتى را در پيش گيرد و از عدل سرپيچى كند كه عقوبت آن هم همان عقوبت ظلم بر خويشتن تعيين شده است.
در داستان آدم و حوا، نابرابرى و خدشه در نظام عدل را كه آن دو ايجاد كرده بودند با كلمات خداوندى جبران شد، و قرآن با آوردن اين داستان به ما مىفهماند كه بايد از بىعدالتى دست كشيده و به خداوند رو آوريم و عدل را پيشه كنيم. در مجموع اين ماييم كه مسيرمان را در آينده دنيوى و اخروىمان تعيين مىكنيم و اين است مفهوم عدل الهى.
* نصر حامد ابوزيد در سال 1943 م. در شهر طنطره مصر به دنيا آمد. تحصيلاتش را در مقطع كارشناسى (رشته زبان و ادبيات عربى) در سال 1972، كارشناسى ارشد (در مطالعات اسلامى) در 1977 و دكترى (نيز در مطالعات اسلامى) در سال 1981 در دانشگاه قاهره به پايان رساند. از 1982 تا 1995 در دانشگاه قاهره، بخش زبان و ادبيات عربى مدتى با رتبه استاديار/دانشيار و سپس استادى مشغول تدريس شد. بعد از اعتراضهاى علماى مصرى بر بعضى از ديدگاههاى وى درباره اسلام، قضيه به دادگاه كشيده شد و دادگاه او را به ارتداد محكوم كرد. در اين زمان او به ندرلند رفت و اكنون در دانشگاه ليدن به تدريس مشغول است. وى آثار متعددى دارد كه عبارتند از:
قرآن (ارتباطى ميان خدا و انسان)؛ الكتاب و التأويل؛ دوائر الخوف: قراءة فى خطاب المرأة؛ النص، السلطة، الحقيقة: الفكر الدينى بين إرادة المعرفة و إرادة الهيمنة؛ نقد الخطاب الدينى؛ مفهوم النص: دراسة فى علوم القرآن؛ فلسفة التأويل؛ الاتجاه العقلى فى التفسير.
1. نساء (4) آيه 4 - 163.
2. انعام (6) آيه 163؛ اعراف (7) آيه 143؛ يونس (10) آيه 72.
3. نساء (4) آيه 125؛ آل عمران (3) آيه 22.
4. اعراف (7) آيه 172.
5. همان.
6. بقره (2) آيه 115.
7. همان، آيه 37؛ اعراف (7) آيه 23.
8. غاشيه (88) آيه 21؛ بقره (2) آيه 9 - 38.
9. بقره (2) آيه 57؛ آل عمران (3) آيه 17؛ توبه (9) آيه 36 - 70؛ يونس (10) آيه 44.
10. المائده (5) آيه 69.
11. نساء (4) آيه 129.
12. همان، آيه 21، 22 و 30؛ نحل (16) آيه 72.
13. نساء (4) آيه 1.
14. حجرات (49) آيه 13.
15. اسراء (17) آيه 70.
16. بقره (2) آيه 191.
17. توبه (9) آيه 6.
18. ضحى (93) آيه 6 - 10.
19. قلم (68) آيه 24.
20. محمد (47) آيه 42 - 64.
21. ماعون (107) آيه 1 - 3.
22. فجر (89) آيه 15 - 16.
23. همان، آيه 17 - 20.
24. كهف (18) آيه 34.
25. همان، آيه 35 - 36.
26. همان، آيه 37 - 40.
27. همان، آيه 42 - 43.
28. توبه (9) آيه 34 - 35.
29. حشر (59) آيه 7.
30. بقره (2) آيه 273 - 280. 31. Abdullah Saeed Islamicbanking &)6991( Ixlerest: study of the Probibition Riba and its contemporary interpretation. Leiden. 04. ofa 32. اعراف (7) آيه 28 - 29.
33. آل عمران (3) آيه 18؛ بقره (2) آيه 255؛ حجر (15) آيه 16 - 25.
34. انبياء (21) آيه 47؛ قارعه (101) 6 - 8؛ اعراف (7) آيه 89؛ مؤمنون (23) آيه 102 - 103.
35. حجر (15) آيه 19 - 22.
36. حديد (57) آيه 25.